امیر من برگشتم خو نه .... به زن د اداشم گفتم قبل اینکه داداشم رو بیدار میکنه منو بیدار کنه ...
دیشب نمیشد برگردم چون اخر شب بود حتی اگر من رو میرسوندن دم در موقع د اخل شدن به
س اختمان فقط من بودم .... شاید تو دلشون میگفتن این وقت شب تنهایی از کجا برگشته...
ترجیح دادم خونه برادرم بخوابم و صبح برگردم خونه .....
البته نتونستم بخوابم ... الان میرم میخو ابم یدگه امیرم .........
میبوسمت امیرم ....
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |