نمیاام.... حوصله ند اشتم و ند ارم.....
از استخر برگشتم گر فتم خوابیدم الان دوباره زنگ زده میگن اگر تو نیایی نمیریم....
شب دیگه مجبور میشم انجا بمونم و اگر دیدم که بشه برگردم بهشون میگم که اژانس بگیرن
برگرد دونن ...واقعا حوصله دیدن کسی رو ندارم اما اینقدر اصرار کردن دیگه زشت بود .....
پسر عمه م همونه که بهت گفتم بچگی برام بازی گر فت ه ... مثل خواهر کوچکم براش...
تو فامیل بضعی از رابطه ها کاملا مشخصه .. وقتی سن ها به هم نزدیک نباشه یک خواهر
مثل خواهرای خودش ..یا برادره مثل برادر خودش ....
مخصوصا که من همه من رو موقعی دیدن شش هفت سالم بود ه و همه موقع زن گر فتنشون بوده...
مثل تو و فاط.....
سرم دررد میکنه ... من بر م امیر م .....
دلم خیلی گر فته ... دیگه حوصله هیچی رو ندارم ... واقعا ندارم امیرم ....
حتی نمایشگاه کتاب هم نرفتم امسال .....
میبو سمت عمرم ...