شاهنامه به نثر از دکتر محمد دبیرسیاقی،نشر قطره
شاهنامه به نثر از دکتر محمد دبیرسیاقی،نشر قطره
( بخش نخست
سخنسرای نامی ایران ز گفتار دهقان ، پژوهنده نامه باستان ، چنین روایت کرده است که نخستین کسی که رسم فرمانروایی و داشتن تاج و تخت آورد کیومرث بود . آنگاه که آفتاب به برج بره رسید و ماه فروردین آغاز گشت و بهاران مایه از سر گرفتن جوانی جهان شد ، کیومرث نیز فرمانروایی را آغاز کرد .منزلگاه او ابتدا کوهساران بود و تنپوش از پوست پلنگ داشت .
سی سال باشکوه تمام بر جهان فرمان راند .دد و دام نزد او آرام گرفتند .کرنش و تعظیم آنان به شاه جهان مردمان را به پرستش و آیین و کیش رسانید .
کیومرث پسری داشت خردمند و خوبروی به نام سیامک که مایه آرامش روان و آسایش جان پدر بود .شاه را دشمنی نبود جز اهریمن زشتکردار بداندیش که در آتش حسد و کینه میسوخت و در بدنهادی میبالید . بچه ای چون گرگ درشت اندام داشت و سپاهی گران .لشکر خویش گرد آورد و قصد به دست آوردن تاج و تخت شاه کرد ، بسیار کس به وی پیوستند و او با همگان از نیت خود سخن گفت و پرده از رازدل برداشت و جهان را پر از آوازه خود ساخت .کیومرث را به خاطر نمیگذشت که در درگاهش دشمنی چنین سهمگین و درنده خوی باشد . اما سروش فرشته پیام آور ، بیدرنگ به نزد او آمد ، به هیئت و شکل یکی از پریان ، در خالیکه پوست پلنگ بر تن داشت و کیومرث را از نیت دیو نابکار و اعمال پسر بدنهادش آگاه ساخت .
سیامک چون براین حال واقف گشت سپاه گرد آورد و تن را به چرم پلنگ پوشانید ، چه آن روزگاران هنوز زره و جوشن را نمیشناختند . جنگ در گرفت و سیامک با اهریمن بچه درگیر شد . بچه دیو ناپاک چنگ زد و سر و تن شاهزاده را در هم نوردید و بر خاک افکند و جگرگاه او را از هم درید و او را بدین زاری و خواری تباه کرد .
کیومرث از مرگ پسر سخت غمگین گشت . از تخت فرود آمد و زار نالید .سپاهیان بر کشته سیامک گریستند و جامه ها به نشانه عزا سیاه کردند . سالی چنین با سوگ و درد و گریه زیستند .آنگاه دگربار سروش بر شاه فرود آمد و ازو خواست تا از گریستن و زاری خودداری کند و سپاه گرد آورد و انتقام خون سیامک را از دیو وارونه کار بگیرد . فرزند سیامک هوشنگ که در پیش نیای خود چون فرزندی عزیز پرورش می یافت و با او چون وزیر و مشاوری رای میزد با لشکری گران نامزد جنگ با اهرمن گشت