شاهنامه به نثر(پادشاهی تهمورث)
شاهنامه به نثر(پادشاهی تهمورث)
هوشنگ پسری داشت هوشمند. بر جای پدر بر تخت شاهی برآمد . بزرگان کشور را فراخواند و گفت ؛ تخت شاهی به من رسیده است ،باید جهان را از بدیها پاک کنم و سپس در پادشاهی استوار و آسوده بنشینم . دست دیوان و شیاطین را کوتاه خواهم کرد و هر چه مایه سودمندی و بهره دهی است از جهان به دست خواهم آورد .پس پشم از گوسفندان جدا کرد و رشتن به مردم آموخت و با کوشش از رشته نخها جامه و فرش و گستردنیها تهیه کرد . برای غذای حیواناتی چون اسب و شتر و گاو ، سبزه و جو و کاه را اختصاص داد و مرغانی چون باز و شاهین را رام کرد و بدانها شکار کردن آموخت . آنگاه مرغ و خروس را پرورش داد و مردمان را به تیمارداری و نگهداشت آنها سفارش کرد .
تهمورث وزیری پاک سرشت و نیکو رای داشت ، شیدسپ نام که پیوسته روزه داشتی و شب را با راز و نیاز به درگاه بی نیاز به صبح رسانیدی . روزه و نماز شب رسمی است که او نهاده است .
از اندیشه بلند و رای صائب او پادشاهی تهمورث رونق گرفت و جهان از بدیها پاک شد . فره ایزدی از شاه تابیدن گرفت و تهمورث به فر خدایی بر اهریمن حمله برد و به افسون و تدبیر به بندش کشید و مانند اسب تیزرو او را مرکب خویش ساخت و به هرسو تاخت .دیوان چون چنان دیدند از فرمان او سرپیچیدند و با سپاهی گران هیاهو کنان و غریوان پیش آمدند .
دلیر مردان تهمورث و لشکر دیوان درهم افتادند و تهمورث به نیروی بازو و ضرب گرز گران یک بخش از آنان را کشت و دو بخش دیگر را اسیر کرد . دیوان اسیر شده متعهد گردیدند که او خط و نوشتن بیاموزند ، سی نوع خط از چینی و پهلوی و سغدی و جز اینها .
پادشاهی تهمورث سی سال به درازا کشید و از آن پس جهان را به جهانیان واگذارد و درگذشت .
استاد توس را از مرگ او بر جهان طعنی است بدین خطاب که ؛ جهانا چون سرانجام خواهی درود ، از آغاز چرا کشت می کنی و چون در خاکش می نهی ، چرا از خاکش بر می آوری .سود این آمدن و شدنها چیست ؟