من سربازم
من سربازم
درختان سرو ایستاده در امتداد خیابان همیشه ایستاده ذهنم زیادی مشغوله حوصله ندارم تو ذهنم هزاران فکر و خیاله دیروز عشقمو خاک کردم حالم خوب نیست داغون داغونم کاش منم با اون دفن میشدم دنیا ارزش هیچیو نداره وافعا مضخرفه تو این لجنزار متعفن زندگی کرد اسم من امیره امیررضا صدام میکنن یک انسان دوشخصیتی از بچگب دوست داشتم ایجوری زندگی کردن رو از کسایی که منو اذیت کردن انتقام بگیرم به زندگی کرم وارشون پایون بدم چن نفر دیگه نفس راحت بکشن عاشق ورزش بودم عاشق هنر رزمی بهتر بگم آدم کشتن دست من تیز بود یعنی یه شوخی خرکی با ناثص شدن طرف برابر بود یکم طول کشید کخ بفهمم زندگی به هیشکی رحم نمیکنه پس منم به هشکی رحم نمیکنم همیشه منتظر یکی بودم که عاشقم کنه عاشقش باشم منو دوسم داشته باشهاز خونواده دور بودم از نظر احساسی همیشه تو خودم بودم یا فکر میکردم یا درس یا تمرین اونم به سختی شبها خوابم نمیبرد تا دیر وقت تمرین میکردم مشتهامو تو حیاط خونه به آجرهای دیوار میزدم تا فرط خستگی تمرین بعد خواب عادت کردم بعد درس رفتم یراغ کار یکی از ارگانهای نظامی استخدام داشتم منم عاشق اسلحه و خدمت بودم به استخدام دراومدم بعد آموزش اولیه و تمرینات نظامی فرمانده مون متوجه تفاوت من با بقیه دوستام شد میخواست ببره پیش خودش رفتم دفترش احترام گذاشتم وسلام کردم قربان منو امر کردید در خدمتتم امیر آبرسان عزیزم راحت باش شما یکی از با استعدادترین سربازان منی نمیدونم مشکلی داری خمیشه تو خودتی و من دیدم تو تمیرینات سخت صدای همه در اومد جز تو معلومه عادت داری استیل بدنت میخوره رزمی کار باشی پیشنهادی واست دارم اگه قبول کنی واسه من افتخاری بزرگ محسوب میشه عاشق شخصیت دکتر چمران بودم عاشق اینکه تو اوج قدرت هم همیشه طرفدار صلخ بود با همه حتی مافوقش برخورد میکرد تا حق همیشه اجرا بشه حالا فرماندمون میخواست منو بفرسته به آموزشهای تخصصی چریکی تو پوست خودم نمیگنجیدم آخرشکاری رو که دوس داشتم پیدا کردم تک وتنها ماموریت میرم دور از شلوغی خلاصه رفتم دلخوشی نه عشقی و نه خانواده هیچی