و خدا دو فصل را آفرید
در سرزمین سبز و بارانی من
بهار و زمستان را
زمستان را
بلندتر آفرید
شاید که خورشید بهار ستودنی باشد
در سرزمین من
بیشتر خاطرات مردم بارانی است
و کافه ها بوی چتر می دهند
و شاخه ها طعم اشک
چندمین روز از بهار گذشته و اینجا همچنان زمستان است
سبزه را در آب سرما خورده ی رودخانه شهر رها کردیم
مردم اما نفهمیدند حال ما را
اما
شکوفه های باران خورده می دانند
سیلی زمستان در بهار چه طعمی دارد مغرور
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |