گاهی گریز
گاهی گریز
نا امید نیستم ، پر امید نیز !
به مرگ فکر میکنم ، به مجازات نیز
مومن شده ام ، مخلص نی
اشارت میبینم ولی بشارت نی
پ . ن : نمیدانم کیستی ! خانه مرا کسی از کسان این شهر بلد نیست! شاید اشتباه صدا زده ای!
مرا بسان گذشته و به اسمی آشنا خطاب کرده ای ! اینجا هیچ استادی را نمیشناسم
تنها عبدی گنه کار است که در برزخ گناه خویش به امید رحمت پرودگار باقی الایام سپری میکند.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |