97
97
اووومم...آدمی ممکنه تو شرایطی قرار بگیره یا قرارش بدن که ...(فکر، فکر،فکر) که مثلا معلوم نی چی به چیه..خب؟
میتونه خودش همه چی رو حل و فصل کنه و اینا.. میتونه هم نکنه و بگه بذا همینجوری بریم ببینیم این ره ب ترکستان کشیده تا کجا کش میاد...
بعدش تو این کش واکشا داره زمان میگذره.. داره عمر میره... خعلی چیزای دیگه هم ممکنه بره..
(همچنان فکر و فکر و فکر) حالا با وجود اینا و اینا باید پوکوند کش رو یا تو جاده رفت و رفت؟! ... جاده ای که میدونی (البته باز اینم دست خودته) هی همینجور که داری توش میری بعد یه مدت باز میرسی ب خونه و زندگی خودت و خونواده ت و ادمایی که بودن و همه همه چی که بودن و داشتی اما بدون یه سری حسا...و متقابلا با یه سری حسای دیگه.. مثلا یه سری افکار پراسس نشده ای که از در خونتون باشون اومدی بیرون و حالا که تو مسیر دوباره به خونتون خوردی اون افکار و اینا باته.. اما انگار کمکی یه جورای دیگه شده...
چی ب چیه واقعا..