114
114
چرا ناخواسته من این بنده خدارو هی ناراحتش میکنم عاخه؟؟
بخدا من اصا نمیخوام ناراحتش کنما... اما خب قانونای اون انگار با من فرق داره...
دیدی تو اوج حرارت و شادی و سرزندگی هستی بعد یهو با یک کلمه کل حس خوبت می پره و سرد میشی.. عین یه تیکه یخ.. امشبم باز اینجوری شد...
من ناخواسته باعث شدم اینجوری بشه.. بعدشم هرررچی خواستم برگرده ب حالت قبل نشد.. درجریانید که.. حس رفته باز ناگردد...بعله..
حتی بش گفتم ببین من خعلی اذیتت میکنم.. بیا و اصا منو از زندگیت دیلیت کن(تا این حد خر شدما)..
جواب داد من برم بخوابم .. بعدش دوباره برگشت گفت مواظب خودتم باش و شب بخیر و اینا..
پسر خوب عاخه من همون اول بت گفتم بیا و بگذار منو بگذر...
خدا اخر و عاقبت ما رو بخیر کنه...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |