کوالاع زندگی من !!!!
کوالاع زندگی من !!!!
شما یادتون میاد کی بود که یهو اومدو خدافظی کرد ؟؟؟؟
پیگیر شدم ببینم کجا میره !!!
اصلا چرا میره و چیشده !!!چیشده که یهو اومده میگه حلال کن و خدافظ ....
وقتی پرسیدم ج نداد ....
صبح که بیدار شدم از دوستم شنیدم که ازدواج کرده !!!
بهت زده شدم ....اره ، ولی نه به خاطر اینکه خودم دوستش داشته باشم یا مثلا بخوام من باهاش باشم ....نه اصلا !!!
اون همیشه حدو جایگاه خودش رو میدونست و میفهمید که تو قلب منم چه جایگاهی داره !!!
میدونست کجاست !!!
میدونست عین ......
راستش وقتی فهمیدم ازدواج کرده دلم گرفت .....
اخه میدونستم اون به خاطر نامزد فوت شدش ازدواج نمیکرد !!!
میدونستم بعد اون دختر، دیگه به هیچ دختری به چشم دیگه ای نگاه نمیکرد!!!
اره ازدواج کرد ، نه شاید بهتره بگم ....مجبورش کردن ازدواج کنه !!!
مجبورش کردن لباسای سیاهشو در بیاره !!!
بهش گفتم ، مگه اون دختر نمیدونه که تو قبلا نامزد داشتی و بعد اون دیگه ...
گفت چرا میدونه !!!همه میدونن ....
گفتم ، پس چرا قبول کرد ؟
گفت ، دیونس ....عین توه !!!!
و خندید و من بین اشکام که از سر دلتنگی و دلسوزی برای کوالام بود خندیدم !!!
و چه تلخ برای رفتنش گریه کردم ....
برای حلالیتی که گرفت و گفت نمیبخشتم تا اون دنیا منو ببینه !!!
دلم سوخت برای کوالاعی که بی عشق ازدواج کرد ....
و چه هراسی از این ازدواج بی عشق تو دل من افتاد که نکنه این بی علاقگی دامن منم بگیره !!!!
راستشو بخواین حس میکنم بعد " اقای عزیز " دیگه هیچ کسو نمیتونم دوست داشته باشم !!!
شاید واقعا دامن منم گرفته و خودم نمیدونم ....
وقتی عکس جاده رو به عکسی که من براش ساختم ترجیح میده یعنی اینکه این بی علاقگی دامن منم گرفته !!!
چیزی نمیتونم بگم .... همه حق انتخاب دارن !!!!
همه .....