روز گذشته
روز گذشته
برا همین وقایع رو نتونستم ثبت کنم ، بله حالا میگم که چه اتفاقات نادری افتاد که هر صد سال به یکبار میوفته !!!
همونطور که میدونید چهارشنبه به حدی استرس داشتم که تا ۲-۳بیدار بودم ، و فکرو خیال میکردمو هی با خودم میگفتم که فردا هر چیم گفت من واکنش نشون ندم ، خلاصه از اروم کردن خودم تا نشستن کنار علیرضا و فاطمه و محمدرضا و همه و همه رو فکر کردم !!!
خلاصه صبح شد ، صبح با بدبختی بیدار شدم و انگار که غم دنیا رو دوشمه ، اماده شدمو رفتم سوار سرویس شدم ....
ترافیک بود و اتوبوس تا یه مسافتی رو از فرعی رفت تا کمتر تو ترافیک باشیمو فرقیم نکرد چون همونقد که تو ترافیک موندیم همونقدم مسیر طی کردیم جوری که ساعت ۸بود ما هنوز کرج بودیم !!!
تا ساعت ۸/۵مارو رسوند یونی ..
طول مسیر با طاهره حرف میزدمو مشورت میکردیم ، من که رسیدم رفتم طبقه دوم ، هنوز به پله طبقه سوم نرسیده بودم که دیدم جلوی در اموزش رو صندلی نشستن و همه منتظر ....!!!!
تا رسیدم با حالت گریه گفتم بچه ها چیکار کنیم .....
اول که علیرضا گفت بیا اومد ....!!!
بچه گفتن نه نمیریم ، گفتم بابا جلسه اخره خیلی ضایعس نریم ....
علی و فاطمه میگفتن که چون تحقیر میکنه نریم و جا برای غیبت هم داریم !!
و من هی اصرار که بریم ، کلا موجودات عجیبین سه نفرشون که منتظر بودن من تصمیم بگیرم تا دنبالم بیفتن ...این بود که من باهاشون حرف زدم ولی علی و فاطمه قبول نمیکردن و وضع مخالفت ها زمانی بیشتر شد که استاد بدون اینکه مارو ببینه رفت بالا !!!
حالا بهونشون این بود که استاد رفته سر کلاس ، یه ده دقیقه ای به این منوال گذشت که من اصرار و بقیه انکار ، خلاصه یکی از دوستان گروه وب اومدو مارو دیدو گفت چرا نمیرین بالا ، ماهم گفتیم ازش میترسیم اخه هیچی اماده نکردیم !!!
اونم گفت بابا گروه ما که داغون تره ، ما ها هیچی نداریم مدیر پروژه هم نیومده !!!
منم با این حرف انرژیم برا قانع کردن بیشتر شد تا اینکه گفتم هر کی میاد بیاد من دارم میرم ، مهسا هم باهام همراه شد و بعدم فاطمه ، در مرحله بعدی طاهره هم تحت تاثیر شجاعتم قرار گرفتن و در اخر علی رضا و فاطمه هم اومدن !!!
کلاس خوب پیش رفت ، افراد گروه اندروید پروژه ها رو تحویل دادن ، و نمرات رو گرفتن و ماهم سکوت البته حداقل ما یه دیتا بیسی داشتیم ولی گروه وب هیچی نداشت !!!
در نهایت استاد که دید با این وضع افتاده کلاسش میره بالا ، تصمیم گرفت یه ارفاقی کنه ....
فصل ۳-۴ از درساشو حذف کرد ....
فصل ۱-۲ رو برای افرادی که پروژه ندادن مثل من فقط باید میخوندن برای امتحان و فصل ۵-۶-۷ رو همه بچه ها از جمله ماها که پروژه ندادیم !!!
خبر خوب اینکه من فصل ۱-۲ رو خوب بلدمو در عرض چند دقیقه و ساعت مرور کلی میکنم ....فصل ۵-۶-۷ هم که مشترکه !!!
مطمنم میتونم از پس نمره های نرم افزار بر بیام ...من نهایت تلاشمو میکنم تا با نمره خوب این درسو پاس کنم !!!
حالا که ۶نمره از نرم افزارو هم میتونم بگیرم باید بیشتر تلاش کنم ...
حداقلش اینکه به هر دلیلی هم که ارفاق کرده این برای منی که خیلی نگران ۶نمره بودم خوب شده !!!
انگار دعای "پسر شاد" گرفته !!!
یادم باشه دفعه بعد بهش بگم برام دعا کنه !!!
به نظر دنیا زیباتر شده ....
پنج شنبه تایم دوم یه وضعی بودااااا
تحویل پروژه اونم چجورییییی !!!
نزدیک 20-15 تا لپ تاب بود همه درگیر سرا تو پروژه !!!
تو گروه ماهم همه درگیر پروژه همدیگه اونم تو یه لپ تاب !!!!
اصلا یه وضعی بودا !!!
پروژه مهسا هم طی یک عملیات انتحاری پرید و حسابی .....
همشونم جالبه بدونید پاچه منو میگرفتن !!!
والاع رو دادم بهتون ، من بخوام خود واقعیمو نشون بدم باید محل سگ به هیچکس ندم ، به این جماعت لبخند که میزنی فک میکنن ادمن !!!
باید گاهی پر بعضیاشونو کند تا بفهمن کجان و کین و تو کی هستی !!!
خداروشکر فصل فصله امتحاناته و بخوان نخوان پرشون به پر من میخوره اونوقت میگم که دنیا دسته کیه !!
به من میگه حرف نزن ....
دوست عزیزی که بامن بد حرف میزنی یا بی لیاقت بودن خودت برای مدیریت پروژه رو سر من خالی میکنی ، یادت باشه من ادمی نیستم که ببخشم ، من اهل تلافیم نه ناراحتی و محل ندادن ، تو روت میخندم و میگم بیخیال ولی خدا میدونه کجا تا دم چشمه ببرمتو تشنه برت گردونم !!!