پول
پول
و پول بر وزن غول، هیولائی است مقبول، به غایت سیماندام و فربه و فریبا، میان موی و زیبا. گفتهاند جمیع غولهای کون و مکان یارای برابری با این هیولای پریسا ندارند و در برابرش لنگ بر زمین بگذارند. که به صورت چون پر کاهیست بی مقدار و در سیرت محبوبهای غدار.
اما گروهی از تارکان دنیا و طالبان عقبی بر آنند که پول چرک کف دست است پس آنکه میجویدش زاهد و حقپرست است، آن چنان که از فرط ورع, چرک را بر دست مردم تاب نیاورد و این پلشتی را به جان خرد.
قطعه
پول چندان که بیشتر داری
وجههای بیش معتبر داری
به سواد و فضیلت و اخلاق
احتیاجی ولی مگر داری؟
حاج تومان طومانیان در کتاب «پول و پارو و دنیای وارو» مینویسد: پول در اصل پاندول بوده است و به شمایل شاقول بوده است. چنان چه اغنیا آن را در زنبیلی میریختهاند و به ریسمانی از سر در خانه میآویختهاند و به سیم و زر آبش میدادهاند و در چشم مردمان بی بضاعت تابش میدادهاند. و این به جهت تفاخر بوده است و نشان دادن انباشتگی آخور که تا امروز همچنان رسمست و رعیت را خصمست. چنانچه زنبیلهای کلان در بانکهای فلان را حساب و سپرده نامند و آخورداران هماره علیالدوامند.
قطعه
به چه کار آیدت ز گل طبقی
اسکناسی ببر ز ما ورقی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
پس از این نیز در نمییابی؟
روی آور به دستة پارو
زندگی را به کل بکن وارو
اما پولنس پولنسکینوس در کتاب «حفرههای خالی جامعه به مثابه سینوس» آورده است، آن گاه که تمدن چون استری به سوی نابودی بشر شتافت و در جوامع بازارگانی و تجارت رونق یافت، معاملات پایاپای را که پلی دوستانه میان مردم بود با مکر و ترفند از میانه بزدود و با زر و سیم مسکوک ایشان را به جان هم انداخت و به رندی با عامه نرد باخت. تا آن که پل پول شد، به ظاهر فریشته و باطن چون غول شد.
حکایت
آن شنیدستی که از بالای پل
استری بگذشت با پالان و جل؟
پای او سُر خورد و ترسید و گریخت
پولها از کیسه و خورجینش ریخت
پولها را مثل کاهی آب برد
لقمهی چپ کرد و مثل آب خورد
ماند استرزاده بی پول و پله
روی آن پل مثل اجدادش یله
پولهای او برایش پل نشد
موجبات آخور و آغل نشد
از جوانی او فقط حمال بود
شغل او با آبرو، دلال بود
چشم دنیادوست را با این وجود
نه قناعت پر کند نه آب رود