شاید که تو...
شاید که تو...
چشم ها را منتظر می ساختم شاید که تو...
روزها را پشت سر انداختم شاید که تو...
واقعا از سرگذشتم خسته ام بانوی من
زیر بار زندگی می باختم شاید که تو...
قلب من را خواستی تا مطمئن باشی ولی
من به جایش جان خود پرداختم شاید که تو...
آرزوی زندگی شاد با تو داشتم
بی محابا سوی غم ها تاختم شاید که تو...
رفتی و قبر مرا امروز می بینی که من
با تمام ادعاها ساختم شاید که تو ...
علی رضا رحمانی
https://telegram.me/alirezarahmanis
وبلاگ
Www.alirezarahman1.blogfa.com
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |