پریشان شعر چشمانت
پریشان شعر چشمانت
من سرگذشتهای پریشان روزگار را بی حضور چشم تو تفسیر می کنم
با یک تفاوتی که کمی هم عجیب هست ، آنرا حواله گردن تقدیر می کنم
اصلن شکست هم به کنار از تفاوتی ، امشب سروده ام که نباید کسی سرود
راهی که راست نیست چه مقدار مشکل است وقتی میان ذهن تو تصویر می کنم
از هرچه عاشقانه برایت سروده ام پس می کشم که فاجعه ها را به هم زنم
صدها بهار هدیه به تاریخ می شود ، وقتی به دستهای زمان گیر می کنم
امشب درست مثل همان لحظه ای که من تنها شدم به دست قدم های رفتنت
از شعر ، نی که از وجود خودم هم تنفر است،اشعار منتسب به تو را چیر می کنم
علی رضا رحمانی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |