معتاد لبخند
معتاد لبخند
مردم شهر به لبخند تو معتاد شدند
کمپ های غزل اطراف تو ایجاد شدند
رحم کن با قدمت شهر به هم می ریزد
این همه خانه به امید تو آباد شدند
عشق بیماری رسمی شده حتی در شهر
از قرنطینه ی عشقت همه آزاد شدند
زلف بر باد نده را تو مخاطب بودی
همه ی مردم از این فاجعه برباد شدند
گرچه تا خاطر من هست، فقط من بودم
ولی امروز در اینجا همه فرهاد شدند
علی رضا رحمانی
https://www.alirezarahman1.blogfa.com
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |