گره است
گره است
دوباره مشت من از واژه های غم گره است
وجود خسته ی من با شب عدم گره است
طناب وحشت اعدام و خنده ی جلاد
به روی رگ رگ یک شعر متهم گره است
دوباره بیت به بیتم غم و شکست و سکوت
درون غم که به یک قسم منسجم گره است
نگاه می کنم و آسمان سیاهی محض
و با زمین پر از وحشتش به هم گره است
دهان خسته ی من از دعای شب بیزار
و کفرگویی محضی که با قسم گره است
سکوت می کنم و لحظه ها فرو پاشید
و خودکشی به کسی که نمی رسم گره است
علی رضا رحمانی
https://telegram.me/alirezarahmanis
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |