تا به چی بگی زیبا!
تا به چی بگی زیبا!
اوایلِ دبستان یه دوست داشتم بسیار مریم-وار با اخلاقِ مریمی
اسمش یادم نیست.
خصوصیات خاصی واسه خودش داشت؛
مثلاً اینکه همیشه دیکته های خونَش نوزده می شد, خیلی هم زیبا نوزده می شد.
همیشه جنوبِ غربیِ صفحش _به سمتِ مرکز_ یه دونه غلط داشت. همیشه یه دونه.
به تصویرِ زیر دقت کنید:
آغا یه بار با مادرم عهد کردم به عمد همونجای صفحه یه دونه غلط بنویسم
هِی می پرسید چرا؟ خو بچه رؤیا داره آرزو داره
از اون موقع درکم نمی کردن...
خلاصه
املا تموم شد، اول اون غلطو گرفت
بعد رفت چک کردن
چشمت روزِ بد نبینه
من هِی می دیدم داره خط می کشه
باز خط می کشه
باز خط
خودکارو تموم کرد لامصب.
اصفهانی هم نبود که یادش بیارم بلکه بیخیالِ بقیش بشه.
املای زیبا هم به دلم موند.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |