خوابِ تکراری
خوابِ تکراری
از باشگاه به سمت خونه راه می رفتم و فکر می کردم که
چه جالب! قبل از خواب آیت الکرسی خوندم. هم خوابِ جن ندیدم، هم هیچ خوابِ دیگه ای.
اما در حقیقت دیده بودم و یادم نمیومد.
بعد از حرفائی که در چتِ امروز خوندم، دقایقی از خواب یادم اومد.
یه کوه دیدم که روی قلهَ ـش برف داشت.
شبیه به کوهِ داخل شهرک گلستان بود که زمستون ها برف روش می شینه.
با خودم گفتم اما حالا که زمستون نیست؛ این برف چیه؟
یه حسی مثل یه همراه به من گفت: " روی این کوه همه ی سال برف نشسته."
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |