664)
664)
چند روز پیش حجمم تموم شد چون خورد به تعطیل نشد تمدید کنم
البته امکانش هست با اینترنت حجم بخرم ولی دیگه کارت من پارسیان
بانک پارسیان قبول نمی کنه
این همه مدتم یه عزمم و جزم نکردم تو بانک دیگه ای حساب باز کنم
خلاصه اینکه با ایرانسل میومدم اینترنت
بلاگفا که اصلا نمیشد بیای فقط تلگرام
اونم چون من تنظیماتشو اونطوری نکردم که ویسا و کلیپارو با تایید من دان کن
در عرض کوتاهترین زمان ممکن اعتبارشو هورت می کشه.
تو این دوسه روزه که بلاگفا نبود
همش تو ذهنم داشتم خاطره می نوشتم
وقتی پنج شنبه رفتم باغ شهرمون و حس می کردم تو این روز تعطیل
جای من اینجا نیست و امکانش زیاد که فکو فامیلی ببینم
که دیدم یه فامیل دور که اونا.منو ندیدن
شلوغ بود بارون چهارشنبه لاله هارو کمی خراب کرده بود
بعدشم کلی عکسای سلفی پله نوردی گل یاسمن چیدن
و کمی تپه نوردی
تنهایی واسه خودم گشت زدم
و یه کاسه آش دوغ خوردم
موقع برگشت یه ماشینی جلوم نگه داشت یه حرف بدی زد
که کل انرژی مثبتی که از گردش گرفته بودمو گرفت
بیشعور عوضی خدا لعنتش کنه
من نه آرایش غلیظی داشتم نه حجابم مشکلی داشت که
اون حرفو بهم بگه
تازه اصلا به فرض بدحجاب و آرایش غلیظم داشتم حق نداشت همچین
حرفی بگه
اصلا سست شدم
رفتم پیاده رو
و انرژی منفی سراسر وجودم.و احاطه کرد
پیاده راه افتادم
و در این پیاده رفتنها باز در ذهنم خاطره می نوشتم
آخرش یه تاکسی گرفتم
پانصد دادم یه جور خلو چلانه گفت تا اونجا هشتصد میشه
منم بالافاصله یه پونصدی دیگه گرفتم سمتش
گفتم بفرمایین
دیدم یارو اصلا نمیشنوه و داره حرف خودشو می پیچونه هشتصد میشه و...
آخرش عصبانی صدامو بردم بالا گفتم د بگیر دیگه
عصبانیتمو سر این خالی کردم
یه خانومه که جلو نشسته بود پونصدیرو ازم گرفت داد دستش
این بار وراجیش سر این شد که حالا باید دویستی پیدا کنم واست
یه جورایی کم داشت یا من عصبانی بودم فکر می کردم کم داره و دیگر اینکه
نمی دونم باز مسیر یک طرفه شده یا چی خیلی راه و پیچوند
یه راه مستقیم بود دیگه این داشت کجا می رفت
که مامانم زنگ زد
بعد حرف زدن با مامانم حسابی حس گم و گوری بهم دست داد
ذهنیت خراب چند دقیقه پیشمم باعث شد به محض دیدن یه
مکان آشنا گفتم آقا نگه دار
اصلا حواسم نبود یه هفتصد متری با مقصدم فاصله اس
هر چند اولش از پیاده روی زیادم ناراضی بودم ولی وقتی به پل عابر پیاده ی
پر خاطره ام رسیدم
و منظره ی جدید قشنگی که جدیدا اونجا ساختن و
طبیعت قشنگش ؛وای خدا اینجا جون میده واسه قدم زدن دوتایی
کاش کاش بود یه عشق تو زندگیم صرف واسه قدم زدن اینجا