شلنگ...
شلنگ...
اه
نمیدونم چه مرگمه
مث اسب گریه دارم
یعنی کافیه ی آهنگ غمگین
یا ی خاطره یادم بیاد
مث امروز توی جشن دانشگاه
بچه ها ی سال پایینی عکساشونو کلیپ کرده بودن
من یاد تک تک روزای بیمارستان افتادم
و همینطور گوله گوله اشک بود ک میریختم
دلم تنگ شده برای مفید بودنم
هر جوری فکر میکنم میبینم خیلی ب درد بخور بودیم
چقدر دعامون میکردن مادرا ، مریضا
چقدر حالم خوب بود وقتی دعاشونو میشنیدم
دلم واسه تک تک خل بازیای بیمرستانیمون تنگ شده
تموم بی خوابیاش
تموم سر پا ایستادناش
خیس عرق شدن زیر چراق و وارمر
تموم کمر درداش
این ب کتار عصری تو راه ک دنبال مامان میرفتم مث بدبختای شوهر مرده
تو ماشین با آهنگام اشک میریختم
گفتم الان میگن این خله
اما واسم مهم نبود
وااااااااااااااااااااااااای چا تموم نمیشه این روزا!!!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |