فعلا بی عنوان
فعلا بی عنوان
تصور ِ بودن کنار آدمای مهربونی مث "ح" یا حتی بودن واقعی پیششون و تحمل این حجم از ابراز احساسات کاملا دوستانه و سرشار از محبتو عشق ِ پاکو بی چشم داشت ِ اطرافیانشون به اون سخته این ح مجازه در برابر تمام ادمایی که تو زندگیم اومدن تو قلبمو نه که رفته باشن موندن بدجوری هم موندن مث یه داغ بزرگ ی حسرت بی سر انجام چه ب مهربونی ح چه ب تلخی ح سابق قلبم درد میگیره وقتی خودمو اینقدر ضعیف در برابر ادمایی میبینم ک شاید یک دهم من هم نباشن ادمایی ک جرات کردن ک احساسشونو بگن تا نمیرن تو این دنیا اما من روزی چندبار مُردم تا کسی بهم نگه چقدر ضعیف بودی...
گاهی دلم برای خودم میسوزه چشمامو مییبندمو سعی میکنم ترکای روشو بشمرم ترکایی که کسی مقصر نبود تو ایجادش فقط خدا یکم گلمو نازک گرفته دریچه هاشو گشاد ادمای زیادی میان توشو ولی من فقط نگاهشون میکنم مثل یه بی دستو پای واقعی بی عرزه ی محض یه بی احساس نفهم
مثل ی شبه ِ نامرئی تو زندگی دیگران
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |