پایان فایت کلاب
پایان فایت کلاب
چاک پالانیکی ک سمبل های شهرت رو ب تمسخر میگیره, بر صدر جدول مشهورترین نویسنده ها میشینه.
تایلری که همه ارزش های تبلیغاتی رو میبره زیر سوال, تبدیل میشه به برد پیت حسرت برانگیزی ک آه آدم رو بلند میکنه.
برد پیتی ک میگه "تو کیف پولت نیستی؛ تو شغلت نیستی!!" با شغل خفن و کیف پر پول و جذابیت خداگونه ش میره بالا.
و فایت کلابی ک باید از گردباد مصرف کنندگی و زندگی پوچ تبلیغاتی نجاتت بده, حسرت شهرت نداشته رو میذاره ب دلت.
و دست های پرقدرت سرمایه داری طوری بازیت میدن ک نمیفهمی از کجا خوردی!
فایت کلاب یه ایراد عمده داشت:
اینکه نیازی رو توو وجودت برانگیخت و رهات کرد؛ راه حل عملی نذاشت جلوی پات_تو قطعا نمیتونی عضوی از باشگاه مشت زنی بشی و بعد هم برای پروژه میهم جونتو فدا کنی!!_ بعد تو که دیوانه وار تشنه ای, به هر جزیی ازین فیلم و کتاب چنگ میزنی که یه راه پیدا کنی, یه جرعه آب!
و بعد از داستان فیلم و تایلر و مارلا و پروژه میهم, میرسی به برد پیت و ادوارد نورتن و هلنا بونهم و شهرت و تبلیغات و جذابیت های کاذب و آنتی فایت کلاب!
و این ینی عمق فاجعه!
و اینجاست که فکر میکنم شاید فایت کلاب یه حقه بزرگ بود...
.*:از مقدمه باشگاه مشت زنی.
_فاطمه حمدی زاده_