یه شروع خوووب.
یه شروع خوووب.
امروز رفتم کمینه. ا
چند جا پرسیدم تارسیدم اتاق مورد نظر .
گفتم میخوام فلان کارو کنم. گفتن : کمک هزینه
گفتم : نه . پول به اینجا یا اونا نمیدم. میخوام خودم همه چی رو اماده کنم. هتل و بلیط و ... فقط میخوام یه زوج باشن. یه زوج جوون.
آقاهه گفت : چشم من پرونده ها رو نگاه میکنم ببینم کی تا حالا نرفته مشهد..باهاتون تو همین یکی دو روز تماس میگیرم.
گفت : ما خودمون هم برنامه مشهد داریم برای مدد جوهامون هااا.
یعنی میخوای اینجا کمک کنی ...
گفنم :نه. من دنبال افراد بخصوصی هستم...
با کلی احترام بدرقم کرد.
دو ساعت نشد باهام تماس گرفت . گفت فلانی هستم از فلان حا... من پرونده ها رو نگاه کردم. یه زوچی هست که هردوشون تحت پوششن و من باهاشون صحبت کردم ووو فقط جسارتا شما بیاین هم اینا رو ببینین و هم صحبت کنیم باهم ...
راستش خیلی ناراحت شدم. نمیخواستم تا کارا ردیف شه اون اشخاص چیزی بدونن. هم ناراحت شدم خیلی . هم ترسیدم یکم ، و هم استرس گرفتم...
به هر حال قرار شد فردا ساعت 9 اونا رو ببینم و این آقاهه که مسئوا فلانه...
میدونی ؟ ناراحتم . لزومی نداشت من اونا روا ببینم و از همه مهمتر اونا منو ببین. یعنی نمیشد ناشناس این کار و کرد؟؟؟
به هرحال شد دیگه. لابد روال همینه.
نمیدونم.
جای قرار شعبه خارج شهر کمینته اس. جاشو بلد نیستم. مجبورم با آزانس برم سر قرار.
ساعت 9 فردا دوشنبه ششم اردیبهشت 95 .
به امید خدا. ان شاءالله از پسش بر میام...
خدایا؟ شکرت. دووووست دارم.
راستی ؟ 3 روز 13 رجب رو برای اولین بار روزه گرفتم. خووب بود. اونم شکر خدا که شد.