از باب مطائبه ماهنامه سیبه چاپ دهم خرداد 95
از باب مطائبه ماهنامه سیبه چاپ دهم خرداد 95
میگویند روزی فخر عالم و آدم، ناصرالدین شاه قاجار، که قریب 50 سال خورد و خوابید و مدح و تعریف شنید، روزی هوس خوردن بادمجان کرد! دستور داد آشپزباشی ها غذائی را که می خواست فراهم آوردند و پس از طبخ آن شروع به تناول فرمود.
در این بین هر چه بیشتر خوششان می آمد، بیشتر هم بَه بَه میفرمودند. بیشتر از اینکه "قدر قدرتا" از تناول لذت ببرند، بادمجان دور قاب چین ایشان که اصلأ تا همین جا هم از همین وسیله برای صعود تا پیش پادشاه استفاده کرده بود، لذت می برد! شوخی نیست یدالله، سیف اله، شاه شاهان داشتند بادمجان تناول می فرمودند! چه لذتی از این بالاتر که ایشان شرف حضور پیدا کرده بودند تا شاهد همین رویداد بزرگ تاریخی باشند. لذا باید فرصت را غنیمت شمرد و لحظه ای درنگ نکرد، باید شروع به تعریف و تمجید از این معجزه فوق بشری یعنی بادمجان نموده و از خاصیت های ریز و درشت آن بیانات مبسوطی به عرض ملوکانه رساند!
چیزی نگذشت که چون اعلیحضرت، قدر قدرت، بر اثر زیادی بَه بَه و چَه چَه نوکر آداب دان (بخوانید درسش را روان) از خوردن خود غافل شده بودند و برای ثانیه ای این اصل مهم را به فراموشی سپردند که، کاه از خودشان نیست اما باید مواظب کاهدان باشند! لذا بر اثر پرخوری این میوه سرد! به ثقل سرد دچار شده و لیوان های چائی مملو از نبات و نعنا و بابونه هم مثمر ثمر واقع نشد و شاه شاهان عین کالسکه در دست انداز به تلو تلو خوران افتادند. راستی ببینید خداوند تبارک و تعالی انسان را چگونه طراحی کرده که اگر به عرش هم برسد، باز هم مطیع یک شکم درد ساده است! حالا دستشوئی که خیر سر پدرش! نهایتأ فریاد وای دلمان، دلمان! و فریادهای قربان دلتان به آسمان بلند شد!
در این وسط، همان شخص نوکرمأب معجز بادمجان، بیشتر از همه به این طعام ملوکانه بد و بیراه می گفت و از ضررهای آن فریاد میزد.
پادشاه که این گردش 180 درجه را در نوکر خود دیده بود، فریاد برآورد که: مرتیکه اصلأ تشویق های تو باعث شد که اینطور ما خر خوری کنیم! نه به آن تعریف ها! نه به این مزمت ها!
نوکر که خود را در معرض خشم پادشاه می دید! با ترس گفت: قربانت گردم، بنده نوکر شمام نه نوکر بادمجان! و از همین جا بود که اولین جرقه ها زده شد و آخرین راویان تحقیق کانال پادشاهی قجری کشف کردند که اصلأ مثل معروف نوکر بادمجان چه جمله خوبیست نه چه لقب پر طمطراقی است و از این به بعد همه دست بوسان و مجیز گویان، به راحتی می توانند از آن استفاده کنند که نه اینکه باعث حقارت نیست که بازگشای درب های بسته است و رسیدن به ترقیات عالیه! و نشستن بر کرسی صدارت به طوریکه در فیلم کمال الملک ساخته مرحوم علی حاتمی، وقتی اتابک از روی همین فن بادمجان دور قاب چینی استفاده می کند و فریادی بی شباهت به شیهه اسب میکشد! پادشاه از روی حسرت می نالد که قاطرچی را که صدراعظم کنی، وضع دربار از این بهتر نمی شود!
اما چه فایده که حسرت پادشاه دیگر دردی را دوا نمیکرد. زیرا خودش و نسل های قبل از خودش، با دست خودشان این خاک را بر سر خودشان ریخته بودند و نجات از آن امکان نداشت!
جالب است که این در فرهنگ دینی ما نیست! زیرا بهترین الگوی به جا مانده تعزیه است یعنی شبیه خوانی و شما در هیچ قسمت آن نمی بینی که کسی دست کسی را ببوسد!
با این همه این فرصت دست بوسی و مجیز گوئی و شعر خوانی در مدح این و آن در تمامی طول تاریخ ما قبل و ما بعد رواج داشته و لازم بوده که حتی یک الاغ به جای بعضی از این پادشاهان بی کفایت ما به قدرت می رسیدند! فاعلین این شغل شریف وظیفه خود را به نحو احسن در مورد او انجام میدادند! و با اینکه همه استفاده کنندگان از آن می دانستند این روش در مقابل آزادگان نکوهیده و ناصواب و ناسازگار است اما سازگارش میکردند، رنگ صواب به آن می دادند و آن را علامت افتخاری برای خود می دانستند که باید به سینه بزنند! ...
بقیه در ماهنامه سیبه چاپ دهم خرداد 95
mahnamesibe@