دلتنگی
دلتنگی
یاد تو همانند طوفانی رعد آسا بر سرم می کوبد!
و من برای رهایی از این وحشت و ظلمت بی تو بودن سیگاری آتش می زنم.
اندام ظریف سیگار بی رحمانه لای انگشتانم می سوزد به جرم دلتنگی من...
و من هر بار با پک زدن به سیگار انتظار فراموش کردن غم نبودنت را دارم.
ولی افسوس که تو باز هم پشت هاله ای از دود نشسته ای و به من چشم دوخته ای انگار...
من از تو و تمام تو دیگر چیزی ندارم جز یک مشت خاطرات دور...
نمی شود بیایی و خاطراتت را هم مثل خودت ببری و در دورترین نقطه ی ممکن با خودت نگه داری!
تو که رفتن را خوب بلدی!
تو که خوب بلدی عاشق کنی و بگذاری و بگذری!!!
کاش خاطرات گذشته هم مانند دود این سیگار لعنتی در هوا گم میشدند.
ولی سیگار غم را از یاد عاشق نمی برد
من با هر بار پک زدن به سیگار بیشتر عاشقت شده ام.
سیگار فقط طعم تلخی دارد که صبح شبی که با یاد تو سحر شده را تلخ تر می کند.
طعم شیرین لحظه های با تو بودن در دهان من تبدیل به طعم تلخ روزهای فراق شده است.
لبهایم طعم گلبوسه هایت را فراموش.....؟؟؟؟
پی نوشت:مخاطبم قضاوت ممنوع!
توکا...