به یاد تو...
به یاد تو...
دوست دارم یک ابر باشم که هر روز که تو از خانه بیرون می روی من جلو آفتاب را بگیرم و سایه ای باشم بالای سر تو.
یا یک صندلی گوشه ی اتوبوس یا مترو فقط برای تو تا تن خسته ات را به من بسپاری!
یا هر روز در اوج تشنگی و خستگی تو دستت را بگیرم و تو را با خود به یک کافه ی دنج ببرم.و برایت یک نوشیدنی خنک سفارش دهم.
یا اصلا کاش رییست بودم و یک مرخصی مادام العمربا تمام حقوق و مزایا به تو میدادم.
آخر من خیلی خیلی دلم برایت.......!
یا یک صندلی گوشه ی اتوبوس یا مترو فقط برای تو تا تن خسته ات را به من بسپاری!
یا هر روز در اوج تشنگی و خستگی تو دستت را بگیرم و تو را با خود به یک کافه ی دنج ببرم.و برایت یک نوشیدنی خنک سفارش دهم.
یا اصلا کاش رییست بودم و یک مرخصی مادام العمربا تمام حقوق و مزایا به تو میدادم.
آخر من خیلی خیلی دلم برایت.......!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |