با اغماض ۱۲ گرفتم!
با اغماض ۱۲ گرفتم!
این واکاوی از سر خشم و درد،این کندوکاو سخت اما بی تردید دل سوزانه به
آن امید که خود زخمی کرخت بی خیال شده غمگین و سرگردانم، جان تازه و
دوباره ای بگیرد و نو شود همراه با این بهار پیر تازه جوانی که دوباره از راه
رسیده است...
و صادقانه بگویم در جهان چیزی هولناک تر از رسیدگی به حساب و کتاب خویشتن آدمی وجود ندارد!
و بی دلیل نیست که امروز ما این همه با نقاب هایمان انس گرفته ایم و از خود حقیقی خود نادلخوش و گریزانیم...
با خودم رو به رو شدم...در روزی سخت و آزمونی تکان دهنده که بند بند تنم
را از یکدیگر جدا می کرد...
آینه ای زلال در برابرم قرار گرفت و من و تمام امیال و خواسته ها و نیازها و
ظرفیت های عظیم جسمانی و روانی و معنوی ام با تمام توانایی ها و ناتوانی
هایم با زخم های بی درمان و رنج های عمیق و شادی های حیرت آور وجودی
ام یک جا در برابر آن وجود بی همتا ایستادیم...
برهنه، پر درد، برهنه، برهنه...
باور کنید اگر تمام کلمات جهان را در اختیار داشته باشید؛ اگر در سخندانی و
سخن وری یگانه روزگار خود باشید؛ اگر ...
باز هم روایت تان از خود برای خود چیزی جز سکوت نخواهد بود...
و باور کنید همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد؛ رد یا قبول شما در یک
لحظه اتفاق می افتد...
چه کرده ایم با خود؟
چه کرده ایم برای خود؟
چه کرده ایم برای جهان پیرامون خود؟!
خودم را که بی پرده دیدم فهمیدم یک انسان تا چه اندازه می تواند برده
غفلت های پیچیده برآمده از روان بیمار و بی مبالات خود باشد!
خودم که مرا دید تنها آه کشید و البته یک بار هم لبخند کمرنگ و بی جانی
گوشه لب هایش نقش بست...
زنی در مرتبه بلند زیان و خسران که تنها قلب مهربانش او را از طردی ابدی
نجات داد...
حالا دوباره از نو آغاز می کنم...
خود واقعی ام به مادر/ معلمی جسور و سخت گیر نیاز دارد...