چه کرده ام که درختان و شکوفه ها...
چه کرده ام که درختان و شکوفه ها...
عصر و آفتاب رو به غروب...
کنار پنجره ایستاده ام و از بالا به درختان زیبای حیاط خانه نگاه می کنم.درخت زیبای توت، درخت سیب، پرتقال و راستش را بخواهی درختی پرشکوفه سفیدی که اصلا نمی دانم چیست!
شکوفه های زیبای عجیبی دارد...بسیار عجیب...
از پشت پنجره به تهران باران خورده نگاه می کنم...حتی این جا هم هرچه سبز و هرچه لطافت مرا احاطه کرده است...
شاید چون عاشق تو هستم و به اندازه تمام طرد شدن هایم تنها....
شاید فلسفه پیدایش بهشت بر روی زمین همین باشد!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |