+153
+153
موندن مامان بابا مساوی شد با رفت و امد مهمونها
حالا تا اونجاش ک من میتونستم سلام علیک کنم و برم
تو اتاقم بد نبود ...
ولی امان از دیشب که مهمون مهم هامون اومدن و بابا خونه نبود
و عقلم دستور داد زشته مامان تنها پیششون بشینه!
از اولش ک وارد شدن هی گفتن چ عجب ما تورو دیدیم
نپوسیدی همش تو خونه ؟! بعد اقاشون رفتن رو مبل کنار
تی وی نشست و همینطور داشت حالمومیپرسید که اصن
نمیدونم چرا فارسی وان ؟ کی تو خونمون فارسی وان میبینه؟
خخخ دختره لعنتی داشت لباسشو در میاورد و منو این اقا
چشممون به تی وی بود !
خانمشم رفت اون سمت ، مجبور شدم
میز عسلی رو جابه جا کنم و پذیرایی و ...
بعدش نشستم و باهاشون مث ادم بزرگا صحبت کردم :دی
اخراش داشتیم با اقاعه(سن ۶۰ درنظر بگیرید) در مورد
رای گیری و نماینده های شهر ک فامیلاشون هم میشن
بحث میکردیم و وقتی گفتم من رای ندادم خندیدو گفت افرین!
بعدش گفت من یکی رو میشناسم میخاد کار شعبمونو
درست کنه میدونی ک چقدر مشکله اینکار؟ اگه اینو درست کرد
یعنی خیلی خرش میره و دانشگاه تو براش کاری نداره
میگم یکاری کنه تهران بخونی ! من در دلم :
من در ظاهر :
خانمش رفته پیش مامانم کلی ازم تعریف کرده که
دختر ما (دوست صمیمی قدیمی...) اصن نمیاد پیش مهمون و ...
همیشه از بچگی منو میزدن توسر اون :( دیشب معلوم
نیس چقدر تو دلش ک چه عرض کنم با فریاد بهم فحش داده:/ )
+خیلیا مث من برا ازمون ۷ ام اماده نیستن و دیدم
اینور اونور نوشتن نمیریم ! اما من بااااید برم چون از فامیل که
بگذریم خودمون باورمون شده که بخاطر همین ازمون هفت فروردین
امسال عید موندیم تو خونه !