+150
+150
طبق عادت هر ساله خواستم بنویسم از کل امسال ،
همیشه در دفتر خاطرات ... اینبار اینجا ، چرا؟
چون امسال بیشتر روزمرگی ها و .... اینجا ثبت شد .
از همینجا شروع کنیم که باید مراقب صفحه های اندک
دفتر خاطرات باشم،
از سال ۸۹ سنگینی جملات و غمها و شادی هایم را تحمل کرد
و همه ی دقدغه (غ-ق) ام این بود که کاش برگه ای برای روز کنکور
برای ۱۸ سالگی ام حتی برای روز اول دانشگاه بماند ...
خب، آنقدر حالم بد بود و ننوشتم که هم روز کنکور ثبت شد
و هم ۱۸ سالگی ، تازه بیش از ۲۰ برگه خالی هم هنوز مانده ...
از نکات قابل توجه دیگر امسال این است که هرچقدر سال ۹۳ قشنگ و
پراز خاطره شیرین بود ، بیشترِ ۹۴ را در اتاقم ماندم !
هر شروع قشنگی که در ۹۳ رخ داد ، در ۹۴ تلخ پایان یافت ...
و من از همه ی امسال تابستان را بیشتر زجر کشیدم ،
بیشترفهمیدم ، بیشتر خط کشیدم روی دیوار ...
پارسال پر بود از قرارهای دوستانه ، از عروسی دوستم بگیر
تا پارک و کافی شاپ رفتن ها ،
امسال اما شهریور تنها یکبار رفتیم بستنی خوردیم ، درنگاه همه
پراز استرس نتایج کنکور ، حرفهایمان دو دسته بودند؛
عده ای از کنکور میگفتند و عده ای دیگر اصرار داشتند
بیایید درباره اش صحبت نکنیم :(
حالا قرار است دوشنبه برویم همان جا بستنی بخوریم ،
همگی باهم ... اینبار دو دسته شدیم ، عده ای پشت کنکور
و عده ای دانشجوی نامرغوب :(
و دیدن این شکست ها صبرو تحملی میخواهد که من ندارم
برای همین ، امروز خودم را از لیستشان حذف کردم و تنها به
سین اسمس دادم که بیا فردا با هم برویم بیرون :)
اگر میگذاشتم فراقمان ۶ ماه شود ، یعنی من این دوستی را
قبول ندارم ! و لگدی بود بر همه ی خاطرات و روزهای قشنگمان:/
امسال برخلاف دوسال گذشته با سیکل شروع نمیشود و
مادر پدرم میتوانند بروند به مسافرت و این نعمت بزرگیست همانا!
کاش از ۹۴ یادم بماند که نخواهم آدمها را بشناسم ،
از هرکه بیشتر دانستم بیشتر احساسم گنگ شد ...
و این جمله دقیقا مخاطب خاصی داشت ...
بزرگترین فکری را که با خودم در همه ی سالها حمل میکردم
در ۹۴ خاتمه یافت و این خودش قابل تامل است شاید!
امسال تنها از این نظر خوب بود که هیچ عزیزی را از دست ندادم
و بابت این امر خدارا هزاران مرتبه شاکرم