وه! که چه تربناک می شود،
وه! که چه تربناک می شود،
جنگل سبز چشمانت
هیاهوی آهوی چموشی را به دستم داد،
تا ورق ورق از تو بنویسم...
و در بیشه زار آغوشت
سرمست از شهد لبانت،
بغل بغل واژه های معطر عشق را،
بچینم... به پایت ریزم
و تاجی از میخک های احساس،
بر پیچکِ زلف مُشکینت بگذارم
وه! که چه تربناک می شود،
نبض سرانگشتانم از واژه ی "تو"
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |