مشاوره گفت
مشاوره گفت
گفت با اتفاقاتی که برام تعریف کردی می تونم بگم دوست داره ولی از یه چیزی می ترسه که پا پیش بزاره!!!!!
گفت از چند تا چیز ممکنه ترس داشته باشه...یکی اینکه دوباره جواب ن بشنوه ازت ...یکی اینکه تحصیلاتت بالا تر باشه و از این طریق رد بشه...یکی اینکه شاید از طرف خودش یه مشکلی وجود داشته باشه که جلو نمیاد!
:(
و تاکید داشت که ممکنه از نظر جسمی و جنسی مشکلی هست که جلو نمیاد ....
به خانوم مشاور گفتم پس من چیکار کنم ؟؟؟!!!
گفت تو بهترین کارو کردی که اون روز بهش اینطوری جواب دادی شاید به خاطره همینه که هنوز دنبالته و پاکی تو بهش ثابت شدست...
ولی بهم گفت تو باید صبر کنی چون ن می تونی پا پیش بزاری ن کاره دیگه ای بکنی و ...
صبر باید بکنی تا ببینی قسمت چیه و در کنار صبر کردنت نباید تمام ذهنتو بدی به سجاد و اگه خواستگار خوبی داشتی قبول کنی!!!
بهش گقفتم من چطور چنین کاری کنم وقتی می بینم تنها پسری که میتونم بهش توجه کنم اونه!
گفت این همون دعوای بینه عقلو و احساسه و تو باید سعی کنی با عقلت تصمیم بگیری ن با احساست ...
بهم گفت وقتی می تونی با احساست تصمیم بگیری که خود سجاد پا پیش گداشته باشه اونم ن تنها با احساس بلکه هر دو...
خیلی حرفا زدیم ولی ...
ولی من عجیب دلم به سجاد گره خورده....
شاید اسمش عشق نباشه ولی یه دوست داشتنیه که متفاوته و قشنگ...
نمیدونم چی قراره برام رقم بخوره فقط اینو میدونم که اگه پا پیش نزاره برای همیشه باید یه دوست داشتن پنهانی ته قلبم داشته باشم!:(
هعی خدااا
یعنی می شه ...
:((
++خدایا بازم مشکلات :(
خدایا مشکل داداشم خواهشا حل بشه دوست ندارم غمگین ببینمش...