:"(
:"(
دلم گرفته دلم می خواد گریه کنم...
دلم می خواد برای یه بارم که شده از ته دل گریه کنم تا اروم بشم...
امروز با بابام بحثم شد منم که مشک اب پشت چشمام شروع کردم گریه کردن ...چیزیم نگفت حتی صداشم بالا نبرد ولی من دیگه اون فاطمه ی قبلی نیستم زود می شکنم زود اشکم در میاد...
زود دلم می گیره...
اون لحظه که گریه می کردم دلم فقط یکیو می خواست مثه مینا که تو بغلش گریه کنم از ته دلممممم
تا اروم بشم ...مثه همیشه هیچ کسی نبود...و تنها مجبور بودم با نفسای عمیق خودمو اروم کنم...
++گند بزنن این زندگیو که هیچ وقت بر وفق مراد نبوده!!!
نمی خوام برگردم بازم به قبل ولی خیلی زود بود برای متنفر شدن ...خیلی زود...
++++دیروز رفتم خونه ی دوستم بدک نبود خوب بود ولی مینا نیومدو من خیلی دلم گرفت:(
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |