دارد می رود اصفهان !
دارد می رود اصفهان !
از بس از صبح تا شب میخوردم میخوابیدم الان که یکم ورزش میکنم تغییرات ظاهری بدنم تابلو بوده
.
.
.
.
.
بسی کشف نمودم موهامو باید کوتاه کنم
برای اینکه دیروز موهامو اتو کشیدم و دم اسبی ساده بستم
اصلا فکر نمیکردم موهام انقدری شده باشه که از مقنعم بزنه بیرون
تازه الان فهمیدم چرا بهم میگفتن این رنگی بهت میاد
.
.
.
.
یک عدد مانتو شیری گرفتم+روسری بزرگه شیری+کیف شیری سورمه ای
پوشیدمشون برم بیرون یه لحظه حس تازه عروسی بهم دست داد
از بس هر کی از درو همسایه منو دید گفت خبریه
مبارک باشه و از این حرفا
صرفا به دلیل پوشیدن مانتو و روسری کرم !
کلا آخرین باری شد که اینارو با هم پوشیدم
روسریم که رفت تو کمد بایگانیا
والا با یه روسری چه حرفایی که به آدم نمیزنن
++ دارد میرود اصفهان
برای مدت یک هفته
محل اقامت مکانی به نام هتل عباسی
اسمش آشناست عروسی یه بنده خدایی اونجا بود ولی همون موقع هم نرفتیم
یعنی اومدیم بریم یه مشکل پیش اومد که نشد
الانم مشکلی نیست میشه باهاش برم
چون بقیه میرن عروسی خانم ف و آقای ح
من تنهامو حوضم
البته حساب کردم مرخصی ندارم
نه اینکه نداشته باشم نه اتفاقا زیادم دارم چون نصف مرخصیای پارسالمم مونده ولی دو ست ندارم برای اصفهان رفتن مرخصی بگیرم
از بچگی قسمت نشد پامو بذارم تو این شهر وقتیم رفتم مسیر رفت که کلافه شدم چون مسیر خشک بود سمت خودمون کوه و سبزش خیلی خیلی بیشتره
مسیر برگشتم که از همون اول تا آخرش چشمامو بستم که حتی یه تصویرم از این شهر تو ذهنم نمونه
تا خود فرودگاه چشمامو باز نکردم !