بی سرو ته نوشت
بی سرو ته نوشت
یکم برام گنگه
همه بهم میگن میری چی بگی
اصلا نمیدونم مبحثش چیه فقط میدونم برای شرکت دعوت نامش اومد و مدیرم اسم منو داد
اینجا اولین تجربه کاری من تو کارای اداری و پشت میز نشینی و اینجور چیزاست
رسما هم چیزی ازش سر در نمیاوردم و الانم نمیدونم چرا بعضیا اشتباها فکر میکنن که من توانایی مدیریت دفتر مرکزی و این کارارو دارم
از زمانی که یادم میاد به دلیل مسائل و مشکلات بی سروته میخوام از این دفتر برم
دقیقا از تابستون 94 و من همچنان هستم
هی میگم این قراردادم تموم بشه میرم و دیگه تمدید نمیکنم
این دفعه هم همینو گفتم ولی به دلیل نگرفتن چند ماه حقوق قرارداد جدیدمو امضا کردم که تا آخر این ماهه
مثل ماه های قبل فکر نکنم قراردادمو تمدید کنم
- تنها استرسی که برای سمینار دارم اینه :
من چی بپوشم
حالا خوبه لباس فرم داریم
** به احتمال زیاد این سمینارو نرم چون میخوام برم عروسی
به جاش هفته بعدیش یه سمینار آموزشی داریم اونو میرم
خوددرگیری های ایجاد شده برای این سمینار :
1. 6 ساعت میخوان چی بگن
2. دستشوییاش نزدیک سالن همایشه
3. ساعت 8 ، 9 شب از همون هتل آژانس بگیرم برگردم یا ماشین شرکتو بکارم دم در؟
4. هدفشون از برگزاری تو اون هتل چی بوده ؟ چرا اونقدر دوره
5. من چی بپوشم
6. خیلی زشته به جای یاداشت کردن صداهارو ضبط کنم یا فیلم بگیرم ؟
7. نه واقعا 6 ساعت میخوان چی بگن اونم درباره کارهای اداری و این چرت و پرتا
8. 3 دست لباس آماده گذاشتم واقعا نمیدونم کدومو بپوشم
9. کفشی که برای اون روز گذاشته بودم پاپیون روش کنده شد
والا من نمیدونستم مسیر اونور تو اتوبوسا زن و مرد قاطی سوار میشن
اومدم سواربشم یه آقاهه جلوم میخواست پیاده بشه کشیدم عقب خوردم به اون یکی آقاهه نفر بعدی هم لطف کرد خیلی شیک و مجلسی لنگشو گذاشت رو پای من فکر کنم یکی دو تنی وزن داشت چون یه لحظه فشارم افتاد بعد از اونم سوار مترو شدم یه خانمه پاشنه سوزنیشو کرد تو پام
همین که چلاغ و افلیج نشدم باید خدارو شکر کنم
*** امروز صبح که رسیدم دفتر برق + تلفنا قطع بود
طبق معمول لپ تاپم شارژ نداشت
به دلیل زیادی مدرن بودن وسایل دفتر حتی امکانات گذاشتن یه آبجوشم نداشیم
در راستای آمدن برق اومدیم چای سازو روشن کنم یک عدد سوسک اندازه خر تو سینک بود منم که شجاع با یه بطری آب خالی زدم تو سرش در رفتم
وایسادم حداقل یه نفر بیاد دفتر بعدش پامو بذارم آشپزخونه
دو ساعت بعد آقایان تشریف آوردن
خدا بده برکت آقای الف الف که گفتم برو جنازه سوسکه رو بردار نزدیک چای ساز افتاده میگه چه جوری کشتیش
بدجور افتاده یه وری شده
هر چی صحنه جرمو تو ذهنم مرور کردم یادم نیومد حتی یه ضربمم به سوسکه خورده باشه بعدش من اینور زدمش اون چرا اونور دراز کشیده اونم کله پا
هر چی بهش گفتم قدرت ضربه یس من به اندازه شکستن یه قولنج سوسکه هم نبود قبول نکرد
آخرش فهمیدم بنده خدا می ترسه
بعدش آقای جیم الف اومد
یه آدم فوق العاده اتو کشیده و منظم
اصلا باور نمیکردم قبول کنه و سوسکه رو برداره
بهش یه کاغذ دادم بعدش دیدم گفت انگار سوسکه خوابیده بوده چون تا کاغذ بهش خورد پا شد دررفت
و اینگونه بود که من دیگه پامو آشپزخونه نذاشتم - امنیت نداره - غذامم تو یخچال موند اصلا بهش دست نزدم
تا لنگه ظهر برق وصل نشد و ما با نیش باز رهسپار منزل گشتیم
چون نه تلفن داشتیم نه برق
ایشالا که فردا صبحم برق نیاد
*** سمینار هیچی من اگه بخوام برم عروسی چی بپوشم
چند دست لباس دادم اتوشویی ولی نمیدونم کدومو بپوشم
نمیدونم هدفم از گرفتم لباس دنباله دار سفید !
لباس پف پفی صورتی روشن!
لباس دنباله دار !
مانتو و روسری سفید و شیری !
و ... اینا چیه
هر کی ندونه فکر میکنه تازه عروسم
***** کاشکی میدونستم لباسی که قراره عروس بپوشه چه شکلی و چه رنگیه که من اونجوری نپوشم و از اون ساده تر باشم
++ بر حسب اتفاق به جز عروسی دادشم که لباس سفید پوشیدم و عروسمونم کاملا در جریان بود بر حسب اتفاق تو چند تا مراسم لباسم به نسبت لباس عروس تو چشم تر بود و اصلا حس خوبی نداشتم
نمیخوام این صحنه دوباره تکرار بشه
مثلا دخدرم بهم گفته حق نداری لباس سفید ، صورتی ، شیری ، نباتی ، لیمویی ، دنباله دار ، کار شده بپوشی
بهش گفتم مشکل نداره مانتو روشن بپوشم خدارو شکر اونو اجازه داد
چند روز پیشم پوشیدمش رفتم خونشون ببینه که بعدا گیر نده
اولین حرفی که بهم زد : غلط کردی اینو نمی پوشیا
تصمیم گرفتم برای عروسیش یه دست بلوز شلوار از این 15 تومنیا که تو مترو میفروشن بگیرم شاید راضی بشه
*** با اینکه کلا نفهمیدم چی گفتم ولی راضیم ، حرف دونیم یکم خالی شد