امروز زندگی سخت تر از همیشه شده
تو دلم پر از حرف و درددل و دلتنگیه
نمیتونم به هیشکی بگم
میگم ب خدا بگم ولی نمیخوام
حوصلشو ندارم
خدا گوش نمیده
دوستم نداره
مث همه ادم ها ...
مث مریضا همش افقی میشم
لپ تاپ باز میکنم ک بشینم پای درس ولی با صورت میفتم رو کیبورد و نمیتونم سرم بالا بگیرم
نمیتونم حتی راه برم
چی ب سرم اومده خدا
چرا این همه بی حال شدم
انگار مردم ...
وای خدا خیلی خسته م
مائده میگه ب زور هم ک شده میبرمت پیش روانشناس
ولی نمیخوام
نمیرم
از زندگی سیرم
کافیه
خوب و بد گذشت ...
دیگه نمیخوام بیشتر از این ادامه بدم
از ادم ها خیری ندیدم
از هیچ کدوم
وقتی از پدر و مادر ندیدم دیگه بقیه ک ....
دلم خیلی گرفته
دو روزه دارم ب خودم فکر میکنم
هیچ نقطه مثبتی تو وجودم نیست
هیچ چیز با ارزشی تو وجودم نیست
برای چی زنده م؟
از خودم بدم میاد
چرا من اینجوری شدم...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |