like a terrible fish
like a terrible fish
همیشه سیاه میپوشد،سیاه سیاه؛شنیده ام که روح ها سفید اند اما او با یک تاریکی مطلق و عمیق،که در تمام وجودش ریشه دوانده،همه جا و هر لحظه؛جلوی صورتم ظاهر میشود.اصلا میدانید چیست؟ موجودات سیاه همگی اسرار آمیزند.مثل همان گربه ی سیاه داستان ادگار الن پو،یا ماهی سیاه کوچولوی داستان صمد بهرنگی.هیچ وقت نفهمیدم چرا آن ماهی کوچک،سیاه بود،یا راز شومی گربه های سیاه چیست؟ فقط میدانم که دلم میخواهد این مرد سیاه پوش را مثل داستان های جنایی الن پو،به قتل برسانم و جسدش را در دیوار قایم کنم.تا دیگر هیچ وقت چشمم به چشمش نیفتد. چون این موضوع که او مثل همان ماهی کوچولوی داستان؛تنهایی را برگزیده است تا خودش را در این اقیانوس نا آرام؛پیدا کند ،حرصم می دهد.راستی بنظر شما آیا واقعا؛تنهایی ،راه رسیدن به خود و هدف های والاست؟
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |