نظریه
نظریه
یه سری اتفاق که نمیدونم شانسی هست یا حقیقت مطلق؟، باعث شده یه نظریه واسه خودم تصویب کنم.اونم اینکه هرکی میگه من با معرفت هستم دقیقا برعکسه؛چون از ته دلش نیس و منتظر معرفت متقابله؛اما اونایی که میگن نه بابا من ک با معرفت نیسم اتفاقا خ هم بی معرفتم؛خیلی کارا میکنن که شاید ب چشم نیاد،اما کار بزرگیه و اون کار رو به هیچ کس حتی نزدیک ترین شونم نمیگن.اینا هستن که قلب بزرگی دارن .البته به این معنی نیست که از کار و زندگی خودشون میزنن واسه یکی دیگه و دم به دقه دارن واسه طرف کار انجام میدن ها،نه!یهو یجایی؛تو یه موقعیتی یکاری میکنن که شاید دوست صمیمی طرف هم نمیکرد...دارم فک میکنم ببینم من جز کدوم دسته ام؟!شاید هیچ کدوم:) ولی میدونم اصلا خودمو با معرفت نمیدونم(واقعا نیستم!)
پ.ن:البته کاری به دسته اول ندارم شایدم با معرفت باشن بیشتر تحت تاثیر دسته دومم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |