Never give up
Never give up
دلم میخواد یکاری که دوست دارم رو شروع کنم و بخاطرش شب بیداری بکشم،استرس بگیرم اما ی شوق و ذوق عجیبی تو وجودم ریشه بدوونه.مثل وقتی که میخوای یه اثر خلق کنی،یا ی امتحانی رو بدی ،در عین حال که داری سخت تلاش میکنی و از استرس تمام ماهیچه هات شل میشه!(من گاهی از استرس زیاد اینجوری شدم) ،میدونی که موفق میشی.و یه حس غرور و افتخار بهت دست میده.من این ترم اصلا این حس رو نداشتم و کلا این چند ماه خیلی برام روتین بوده.اما دارم یه کارایی میکنم،حس ششم ام میگه حالا حالا ها کار دارم و قرار نیس give up کنم^__^
پ.ن:خدا کنه به کسی چیزی نگم باز از نقشه های زندگیم که بعد اگر نشد ب خودم نگم چرا گفتم؟:) گرچه تا الان جلو زبونمو گرفتم.اما بهم اعتباری نیس
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |