بهانه ی بیست و هفتم
بهانه ی بیست و هفتم
زیرچشمی چشمای چشم نازکش رو چشم چرونی می کردم که چشمام به چشمگیرترین چشمه ی هفت چشمه گیر کرد. چشمامو از چشماش برداشتم و یه چشمک زدم. نمی خواستم از چشم انداز چشم نواز چشمه چشم بردارم ولی وقتی لوبیاهای چشم بلبلی رو دیدم که یارو چشم بادومی آورده بود، چشمام از حدقه در اومد. چشم به راه جشم بندی بودم که واسه چشم روشنی اونی که زهرچشم همه رو گرفت با اون چشمای شورش. چشم غره ای به این چشم سفید رفتم که چشمداشتش به چشم و هم چشمی چشم و چراغ همسایه بود.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |