چرکنویس های مچاله...
چرکنویس های مچاله...
تازیانه می خورَد
زنی که
سایه ی روسری اش را
باد
برده بود !
( ۱ )
#####
اندازه ی تمام ستارگان
برای آمدنت
شعر نوشته ام !
مشق هایم را بر سیاهه ی شب
خط زدی !
دیر آمدی و زود رفتی
شهاب ...!
( ۲ )
#####
آنقدر دیر آمده ای
که
آنکه ، زود آمده بود
با آخرین برگ پاییز رفت !
اینک تو مانده ای
و درختی که زردی اش را
باد
برده است...!
( ۳ )
#####
کاش
زودتر می دانستم
که تو با اولین گیلاس های خرداد
رسیده ای !
همیشه فکر می کردم
که با آخرین انار پاییز آمده ای !
وقتی که با اولین لبخند من
در پوست نگنجیدی !
شک ندارم
تقویم ها دروغ می گویند !
تو گیلاسی هستی
که در انتهای پاییز
در تبانی با هزاران دانه ی انار
شراب شیراز شده ای !
( ۴ )
#####
یک جای کار اشکال دارد
یک صفحه ی تاریخ را اشتباه نوشته اند !
من در سال ۴۹ بدنیا نیامده ام ...
من کوتای ۲۸ مرداد را ،
دقیق بخاطر دارم ...
من در بهمن ۵۷
از برخورد باتوم گارد جاویدان
به کما رفته ام ...
من خرمشهر را آزاد نکرده ام !...
من دوم خرداد را
بخاطر ندارم ...
من شاعرِ مرده ای هستم
که هنوز
نفس می کشد
گفته بودم که اعضایم را ببخشند
اما قلب و کلیه ام
با خون هیچ گروهی سازگار نیست !
گلبول های قرمز من
چریک زیسته اند !
کاش چگوارا زنده بود...!
( ۵ )
#####
با اولین نوبرانه ی زردآلو آمدی
و با چیدن آخرین خوشه ی انگور سرخ
رفتی !
سالهاست
دستمال نارنجی ام را
برای تمام قطارها
تکان می دهم !
( ۶ )
#####
دیگر به آب برکه نیز
اعتماد نیست !
آینه ها
جوانی ام را
پس ندادند !
( ۷ )
#####
کنار پنجره ات
روی زمین افتاده ام
و سایه ات را تنگ
در آغوش گرفته ام !
کاش امشب
چراغ اتاقت را
دیرتر
دیرتر
دیرتر خاموش کنی !
( ۸ )
#####
کوتاه اول با الهام از شعری از بانو لادن آهور و کوتاه چهارم با الهام از شعری از بانو رکسانا اعتمادی