يك پيتزا و نيم!
يك پيتزا و نيم!
حالا باز نياييد بگوييد تو چقدر پيتزا ميخوري و اينها... همين جا بگويم من هيچوقت از نظر رواني از پيتزا سير نميشوم و چون فقط از نظر «مِعدَوي» ظرفيت ندارم، به پيتزا خوردنم پايان ميدهم و البته از نظر «جيبَوي» نيز پول ندارم. و گرنه پيتزا جزء مصرف روزانه من بود! و با هر نفسي كه فرو ميدادم يك پيتزا و چون بر ميآمد يك پيتزاي ديگر و مفرح ذات بود و شكري بود واجب...
عارضم به خدمتان كه ديروز، از بين ساعت 4 تا 5 عصر، بايد در مدرسه ميبوديم كه مادرها و پدرها بيايند كارنامه فرزندشان را بگيرند و اگر اعتراضي چيزي داشتند مثلا اگر معتقد بودند كه نمره «خ» (خوب) حق فرزندشان نيست و خ.خ (خيلي خوب) حق مسلم فرزنشان است، ما آنجا باشيم كه روي ما شمشير بكشند و ما هم يك تو دهني به آنها بزنيم كه نه خير! همين خ از سر «ميني انسانتان» هم زياد است و ما لطف كرديم و اينها! و آنها شمشيرشان را غلاف كنند. ولي خب چون بنده به همه شاگردانم «خ.خ» داده بودم از اين حرفها در امان بودم... اما بايد ميماندم چون مدير گفته بود بايد باشي!
اين وسط هم نه ناهاري برده بوديم نه چيزي! دلمان را به دريا زديم و با همكارمان با تهمانده پولمان رفتيم پتيزا شبديز! (تا زماني كه شبديز است، من انگيزه كافي براي ادامه حيات و حياط دارم!)
حالا شايد اين شبهه برايتان پيش بياد چرا من همان اول از شكل كامل و اوليه پيتزا عكس نمياندازم و از آخرين تكه هاي پيتزايم عكس مياندازم؟ خب مشخص است چون من آنقدر در خوردن آن هول هستم كه فرصتي براي عكس انداختن به پيتزا نميدهم! ولي غرض اصليام از نوشن اين پست اين بود كه به شما توصيه كنم بياييد با همكار من كه «خانوم كامپيوتر» است، برويد پيتزا، چون او از آن سوسولهايي است كه با نصف پيتزا سير ميشود و با شوهرش هميشه يك پيتزا ميگيرند و نصف ميكنند، شخص مناسبي است براي اينكه شما علاوه بر پيتزاي خودتان، نصف پيتزاي او را هم بخوريد و بدين صورت از نظر رواني كمي آرام بگيريد و از نظر معدوي تا سه روز چيزي نخوريد و از نظر جيبوي هم به اندازه يك نصفه پيتزا صرفه جويي و پس انداز كنيد.
اما خودم را هيچوقت به خاطر اين پست نميبخشم. وحشتناك هوس كردم باز!
+ آن سس مخصوصم آرزوست... با اشاره به سس مخصوص شبديز مشخص شده در عكس