آنکه گفت آری آنكه گفت نه
حميد رستمي
در آن صبح سرد پائیزی که سالن اجتماعات فرهنگسرای فدک انباشته از افراد شناخته شده سیاسی ، اجتماعی و مذهبی استان، میزبان وزیر کشور دولت تدبیر و امید بود تا مراسم تودیع و معارفه چهارمین استاندار احمدی نژادی و اولین استاندار دولت حسن روحانی برگزار شود. یک نگاه گذرا به سخنان استانداری که در حال رفتن بود و استانداری که کلید دفتر استانداری را همان روز دريافت مي كرد نشان دهندۀ تفاوت جهان بینی و سطح نگاه دو طرف بود که بعدها این تفاوتها و تمایزها آشکارتر از پيش گرديد تا امروز که دو ماه و دو سال از آن روز گذشته و مجيد خدابخش در اين مدت رفته رفته نوع تگاه مديريتي و شخصيتي اش را به افکار عمومی شناسانده است.
در آن روز باشکوه آن چنان شور و شعفی در میان نیروهای سیاسی استان- كه هشت سال سخت و پر حادثه و سرماي سردش را از سر گذرانده بودند- انگيخته شده بود که شاید توصیف آن از عهده یک خودکار آبی و یک برگ کاغذ کاهی ساخته نباشد. نیروهایی که بعد از گذار سخت از آن دوران یخ زده احمدی نژادی - که هزينه فعالیت سیاسی شدیداً بالا رفت درست مثل هزينه زندگي- هر يك به گوشه یی خزیده بودند و در خلوت خویش سر در جَیب مراقبه برده و برای روزهای خروج از آن وادی دردمندانه برنامه ریزی می کردند.
آن روز ستاره اقبال استاندار جدید النصب آنچنان مي درخشيد که بجز یک نفر و حلقۀ نزدیک وی کسی از این نصب ناخرسند نبود و این ناخرسندی چند نفره هم ریشه در اختلاف سلیقه های بیست سی سال پیش داشت و ربطی چندان به امروز و دیروز نداشت. اشتیاق اجتماعی تشکیل دولت جدید بطور کامل به استان هم منتقل شده بود و هرکس به فراخور شخصیت خویش از این انتخاب ابراز خرسندي مي كرد و برای آینده استان روزهای پر برکتی را متصور می گشت تا جایی که یکی از سیاسی ترین افراد استان در حالیکه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید اعلام کرد: « کاری که ما در طول هشت سال اصلاحات نتوانستیم انجام بدهیم این دولت توانست . ما هشت سال تمام خواستیم که قبای استانداری را بر تن ایشان کنیم و موفق نگشتیم اما امروز شاهد این امریم! ».
آن روزهاي پاييزي به رغم برودت بیش از حدش گرمای خاصی به دلهای علاقمندان به توسعه استان می بخشید و هنوز خیلی زود بود که هر کس راه خویش جدا سازد و همراهان محب ديروز ساز جدایی کوک کنند مدعيان امروز شوند و با برچسبهای حق و ناحق معدود افراد مدافع استاندار را به چوب اتهام برانند و سخن راندن از فلان ویژگی مثبت نماینده عالی دولت در استان را به ذوب شدگی و ذوق زدگي تعبیر کنند و با کنایه بگویند که: « حدیث عشق خود با ما نگو!» غافل از آنکه اگر عشقی هم باشد چه حاجت که حدیث اش بر زبان آید درحالیکه صورت حال به آب دیدۀ خونین نوشته اند و اگر شکر روز وصال نگوییم جزایش درد فراقی ست که سراغمان خواهد آمد و نخواهيم خفت لاجرم زخیال!
بعد از گذشت کمتر از دوسال از آن روز تاريخي براي هواداران دولت تدبير واميد که هرکس در وصف کمالاتش گوی سبقت می ربود اینک سخن گفتن از بدیهیاتی همچون کیفیت ادبیات یک شخص ، گوينده را آماج حملات مي كند و دانسته و ندانسته از ابلاغ گرفتن به یک دست و تمجید قلمی با دست دیگر سخن به ميان مي اورند درحالیکه نه خانی آمده و نه خانی رفته است و بقول عباس در فیلم آژانس شیشه یی :" جنگ که شروع شد سر زمین بودیم با تراکتور ، جنگ تموم شد سر همون زمین رفتیم بی تراکتور !"
و اگر تعریف و تمجید از ادبیات یک شخص گناهی نابخشودنی است این گناه برای آن صاحب قلم سابقه یی چند ساله دارد آن گاه که در دوران عسرت هشت ساله بعد از اصلاحات امراي سابق را در یک اتاق بی در و پیکر روبروی آسانسور جمع کردند و با تحقیرآمیزترین روش با فرمانداران هشت ساله رفتار کردند كه کاری جز نوشتن باقی نماند و یک جریده استانی از خوش حادثه مشتری پر و پا قرص نوشته های این دوستان شد و هر هفته مرتباً به سراغشان رفت و نوشتند و تایپ کردند و روی دکه فرستادند و در میان همه آنها یک ستاره درخشانتر از بقیه هم خوب می نوشت و هم خوب تحلیل می کرد و لذتی دو چندان در خواندن مقالاتش بود تا جایی که نویسنده عاشق امروزی که در عشق مداومتی طولانی داشت عاشق آن امیر سابق و نویسنده امروز شد و هر روز مراتب ارادتش را ثابت کرد و تا به امروز او را صادق زیبا کلام اردبیل لقب داد كه هم صادق بود و هم كلام زيبايي داشت و دارد که اگر قرار به كشتن عشاق باشد، آن دادگاه صحرایی هشت سال پیش باید شکل می گرفت همان موقع تیرباران می شد بجرم عاشق ادبیات مالک سخن استان گشتن و در طريقت ما اولين مرتبت تر دامني ست و آدم خيس هراس از باران ندارد. خدا را چه ديده ايد شايد حتي قباي وكالت را هك بر تنش پرو كرديم.
این به معنای بسته شدن باب انتقاد نیست و نخواهد بود و چه کسی ست که نداند تنها دیکته یی که غلط ندارد املای نانوشته است ولی اینکه فلان نشریه استان تيتر نخست خود را اختصاص دهد به این جمله : « استاندار در زنگ حساب انشاء خواند ! » شاید یک شتابزدگی رسانه یی باشد و الا هر کس که از پنجره سیاست ایران نگاهی ریز بیندازد می داند که مسئولیتی همچون استانداری ، کشت درخت گندم نیست که یکساله به بار بنشیند . اینکه همچون درخت گردو باید چندین و چند سال بگذرد و افکار عمومی به این نتیجه برسد که عملکرد فلان استاندار یا رئیس جمهور چگونه بود ؟
درحالیکه ده سال قبل علی نیکزاد بعنوان یک چهره فعال و پرتلاش و اولین استاندار بومی چنان خودش را به افکار عمومی قالب کرده بود که انگار آسمان از وسط شکافته شده و ایشان نزول اجلال کرده اند و حتی ریل گذاری راه آهن اردبیل میانه را از سمت اردبیل شروع و ایستگاهها را هم احداث کرده بودند باید چندین سال سپری می شد تا افکار عمومی به آن سطح از اقناع برسد که در برابر تمام این عوام فریبی ها تشکیک کند و سیستم احمدی نژادی را ناکارآمد تلقی کند.
یادمان نرود که در سالهای پایانی اصلاحات بی توجه به ثبات اقتصادی و طرحهای عمرانی برنامه ریزی شده و سیاست خارجی مبتنی بر تنش زدایی چنان القا شده بود که همۀ این دستاوردها آنچنان که گفته اند بزرگ نیست و باید هشت سال می گذشت تا مردم ایران به این نکته پی ببرند که دستاوردهای آن زمان آنچنان بزرگ و غیرقابل دسترس بوده اند که اگرهمين امروز با تمام وجود تلاش را شروع کنیم شاید بیست سال بعد هم به آن نقطه سال 84 نتوانیم برسیم . در نتیجه انشاء خواندن عملکرد دوساله یک استاندار نهایتاً ارزیابی ژورنالیستی شتابزده است که از مردان با تجربه سیاست انتظار می رود در برابرش موضع گرفته و روشنگری کنند.
دوستان منتقد آنچنان تیم استانداری را آماج حمله قرار می دهند و آن را ناکارآمد می دانند که شاید تا همین چند صباح اخیر دلشان می خواست به نوعی داخل آن تیم قرار بگیرد و حالا که خرما بر نخیل است و دست کوتاه همه جا ضعف بنیادی این تیم را جار زده و در جایگاه بالا دست می نشینند. نمونۀ ملموس آن،همان دوست قدیمی امان است که تا همین چند ماه پیش در همین دولت حکم فرمانداری فلان شهرستان را داشت و تا روزی که حکم داشت همه چیز گل و بلبل بود و بر وفق مراد، اما آن روز که به سبب عملکرد خویش و خوش خدمتی هایی که برای فلان نماینده دست راستی انجام داد وعزل گردید و از خر مراد پياده گشت حالا رنجنامه چندین صفحه یی می نویسد و عکس کیس و کامپیوتر می گذارد غافل از اینکه در زمان استانداری همان نماینده دست راستی نه ایشان و نه آن چهار پنج نفر دیگر دوستان حتی کامپیوتر هم نداشتند که عکس اش را در فضاهای مجازی بگذارند . یک شیرپاک خورده یی هم پیدا نمی شود بگوید که فلانی تو اگر به این سیستم اعتقاد نداشتی چگونه یکسال و نیم کار کردی و دم برنیاوردی!؟
از طرف دیگر به اعتقاد منتقدین عملکرد استانداری توسعه گرایانه نیست ولی آیا توسعه استان در گرو انتصاب فلان شخص به بهمان جاست؟ این یک مطالبه برحق است که هر گروهی انتظار داشته باشد نزدیکترین افرادش به کار گمارده شوند و در این زمینه شاید نقدهایی هم وجود داشته باشد ولی آیا محذورات شخص اول اجرایی استان را می دانیم؟ یقیناً جواب منفی است.
روزی که حسن روحانی برخلاف شواهد و قرائن از معرفی مجید انصاری بعنوان وزیر کشور منصرف گشت و شخصی نزدیک به علی لاریجانی را بر او ترجیح داد همۀامان معترض گشتیم ولی گذشت زمان ثابت کرد که تلقی رئیس جمهور صحیح تر بود و نتایج مثبت این انتخاب حتی در بحث مذاکرات هسته یی به خوبی خودش را نشان داد.
به دیگر سخن ، رفتار یک مدیر در سطح کلان تشکیل یافته است از تصمیمات ریز و درشت که هرکدام از این تصمیمات همچون یک فضای برداری ست که هر کدام اندازه و جهت مخصوص به خود را دارد که شاید حتی بر خلاف جهت هم باشند. اینکه هر کدام از آنها را درشت کرده و بر روی آن مانور انجام بدهیم صحیح نمی باشد بلکه در جمع برداری "برایند" کلی بردارها نشان دهندۀ جهت نهایی و اندازه آن است در نتیجه باید تأثیرات کوتاه مدت و دراز مدت هرکدام از تصمیمات بررسی شده و مورد نقد قرار گیرد.
جان کلام اینکه در خرداد 92 یک « آری» به یک شخص و برنامه هایش داده ایم و قانون اساسی هم دست کم چهارسال فرصت داده تا با مرور دقيق عملکردش در پایان به قضاوت بنشینیم. قطار درحال حرکت است و زمان خوبی برای پیاده شدن نیست چه اگر هم مبادرت به این کار بکنیم چندان منطقی نمی نماید. بازهم تأیید مؤکد که این به معنای بسته شدن باب نقد نیست . نقد و پیشنهاد در جای خود حائز اهمیت بسیاری است ولی برای پیاده شده از قطار بايد منتظر ایستگاه باشیم.
حمید رستمی