من برمی گردم، اما پیش از آن باید این نقطه باز شود، این گره کور.
باید نوری تابانده شود به حقیقت، هر چند ظاهرش زشت و زننده باشد.
من احساس می کنم که کلمات در ذهنم به دنبال راهی تازه می گردند برای ترکیب شدن و به حقیقت رسیدن.
حس می کنم که چیزی می خواهد بر من آشکار شود.
شاید رازِ رنج هایی که کشیده ام...
پی نوشت: در حالی که این سطور را می نویسم ذهنم از نظمی طلایی و آرامشی سرد انباشته است. همه چیز در تعادل مطلق.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |