یادداشت
یادداشت
2- بیخوابی و کلافگی فکرم را به لرزه انداخته. دارم به شفیعی کدکنی فکر می کنم، خصلتِ این ساعت از شبانه روز این است که به ذهنِ آدمی روشنایی خاصی می بخشد. دارم به این فکر می کنم که آیا خودِ شفیعی کدکنی نمیداند بعضی از نظریاتش درباره ی شعر چقدر سطحی است؟ یا او هم می داند و مثلِ آخوندها خود را به ندانستن می زند؟
نکته ی خاصی که درباره ی اظهارنظرهای او - به خصوص درباره ی شاملو و سهراب- امشب بر من روشن شده مساله ی حسادت است. لحنِ حرف زدن شفیعی کدکنی عمیقاً حسدورزانه و زنانه است. در پسِ تک تک سطور ظاهراً عالمانه و ریزبینانه ی او این حقیقتِ درشت پنهان شده که «من از شما کوچکترم، پس بر صورتِ شما تف می اندازم!»
3- اصلی ترین حقیقتی که شفیعی کدکنی - به خصوص در نقدهایش راجع به شعر سهراب- از آن غافل است مساله ی یگانگی فرم و محتواست. در این نظرگاه سبک عبارت است از بسامد مجموعه ای از واژگان و تکنیک های زبانی، بنابراین سبکِ هر شاعری تقلیل پذیر است به المان های مختلف.
این در حالی ست که سبک اساساً یک چیزِ واحد است، «یکی»ست زیرا که وجودِ شاعر «یکی»ست و نمیتواند تجزیه شود. وقتی شفیعی کدکنی «طرزی افشار» یا «بسحاق اطعمه» را به عنوان شاعرانی صاحب سبک مثال می زند متوجه نیست که این شاعران اصلاً چیزی به نام «طرز» یا «سبک» نداشته اند، زیرا دستکاری مصنوعی در عناصر زبان هرگز به «سبک داشتن» نمی رسد.
این دستکاری فقط وقتی جزئی از سبکِ شاعر به حساب می آید که نظام مند بوده و نمودی از خودِ شاعر باشد. به این معنی که چون خود شاعر هنجار شکن است زبانش هم از هنجارهای عمومی فاصله می گیرد.
بنابراین صاحب سبک شدن چیزی نیست که بتوان برای آن تصمیم گرفت. این که شعرِ سهراب سبک خاصی دارد بخاطر اندیشه ی خاص اوست و نمودِ این اندیشه را در شکست های زبانی می توان دید.
به دلایل بسیاری از شعر سهراب می توان دفاع کرد - هر چند که شعر شعر است و اصلاً نیازی به دفاع ندارد-
شعرِ سهراب به نظر من - به خصوص در دفترهای پایانی- تجرد محض است. یعنی درست پای در قلمرو ناشناخته ها می گذارد. آنجا که زبان دیگر به بیرون ارجاع نمی دهد، بلکه - درست مثل موسیقی باخ- یگانه مرجع فهم آن خودش است، یعنی قائم به ذات بودن که این چیز کمی نیست.
اینجاست که «طپش پنجره ها» جان می گیرد و «اضلاع فراغت» در کنار هم خوب می نشینند و می شود «آفتاب صریح» و «خاک خوشنود» را فهمید و دوست داشت.
و این رویکردِ یگانه به زبان، صدالبته که اگر تصنعی بود - مثل شعر خیلی از شاعران مدرن و پست مدرن- به دل نمی نشست و ماندگار نمی شد، بل که بیشتر دل آشوبه بر می انگیخت.