يک پنجره براي ديدن
يک پنجره براي ديدن
يک پنجره براي شنيدن
يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به قلب زمين مي رسد
و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ
يک پنجره که دست هاي کوچک تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کريم
سرشار مي کند
و مي شود از آنجا
خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد
يک پنجره براي من کافيست
يک پنجره براي شنيدن
يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به قلب زمين مي رسد
و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ
يک پنجره که دست هاي کوچک تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کريم
سرشار مي کند
و مي شود از آنجا
خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد
يک پنجره براي من کافيست
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |