حالا یه منم
بزرگتر .. مهربون تر .. مهربون تر . مهربون تر ...
تو یه تایمی .. از اون من منطقی عاقل مغرور بی احساس هیچی نموند ..
درسته الانم دیگه اون نیست .. اما این تغییر بد نیست .. اینکه بپذیری هرکسی حق انتخاب داره
که بفهمی حق نداری کسی و بخاطر علایقش مسخره کنی .. هیچ کس و !
که یاد بگیری دوست داشتن آدما دست خود آدم نیست .. سرزنششون نکنی !
که مهربون تر بشی .. خیلی مهربون تر
یه من .. با سیلی از ظرافتای دخترونه
با کلی درگیریای بزرگ تر
عاری از هرگونه توهمات و فانتزی های به اصطلاح عاشقانه
تازه دارم نزدیک میشم به یه دخترِ نقاش شاید
هه !
گم کردم خودمو .. میفهمید از حرفام ؟
میشه یکی پیدام کنه ؟ لطفا !
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |