میگی ببین سالی من نه اهل رقص و مشروبم .. نه شالمو جلو عین برمیدارم
میگه باشه بابا منم برنمیدارم اصن بخاطر تو .. رقصم نداریم اصن .. خوبه ؟
میگی پس این عین و توجیح کن چون فک میکنه به محض ورود با شیش تا حوری پری با دکلته روبرو میشه
میخنده میگه اوه عاره شب حتما از خوشی خوابش نمیبره
میگه قبلش بریم هتل بغل و رزرو کنیم اکه همه چی لو رفت جا نداریم شب بریم
میگی من با کی اونوخ
میگه پو مال تو باشه من با امیر میرم
میخندی میگی زرشک .. من و پو تخت خواب و با ارّه نصف میکنیم
میخنده
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |