نه مث قبل
اما بازم تاثیرش میمونه
راستش دور از ذهن نبود برام بعد از اون دعوا با سالی
بعد از رفتن پویا
با این روحیه ی سالی
که همیشه دنبال مقصره
اینبارم بگرده دنبال یکی
که برگرده بگه لیاقت نداشتی جزییات رابطمو بدونی پویا راست میگفت
که تو دلت بسوزه
ولی نه برای خودت
واقعا برای اون
از ته دل
به عنوان یه آدم بدبخت
که بهش بگی همه رو نرون از خودت .. به آدما احتیاج داری
اونایی که از قبل میخوندن منو .. میدونن کم نذاشتم برا دختری که یه شهر پشتش حرف میزد و همه مانع میشدن تا دوسیمون ادامه دار نشه و شد
تو هیچ چیزی به اندازه ی معرفتم تو دوستی با آدما به خودم مطمئن نیستم
دیشب که بهش گفتم جز من و شکو همه ی اون آدمای دورت که ادعای دوستیشون میشه پشتت حرف میزنن ..گف جو میدی که بگی خیلی خوبی ؟ پشت توعم حرف میزنن
پوزخند زدم فقط .. گفتم آره صرفا بعنوان دوست سالی لام
سوخت .. خیلی .. حقش بود .. حقیقت بود
گف گند زدی سین .. تا آخر عمر یادم نمیره .. دیگم نمیخوام اثری ازت ببینم
فقط گفتم به درک .. چون واقعا به درک
بهش گفته بودم نمیخوام این دو روز آخر و خراب کنم وگرنه جواب زیاد دارم
تقصیر خودت بود سالی .. من خیلی وقته برام مهم نیس هیچی
دقیقا از وقتی که بهم ثابت شد جز ادعا هیچی نیستی
+ نمیخواستم بنویسم .. فقط نوشتم که یادم بمونه .. همین
+ کلش بخاطر این بود که پیام دادم گفتم سالی شکو حالش خوب نیس پیام بده آرومش کن من نمیتونم .. بجای باشه گف من و هیچوقت هیچکی آروم نکرد تو خوشیاشون نبودم که تو غمش باشم
+ میدونم چشه .. شاید شکو راست میگف که نمیتونه ببینه خوبیم با نیما
+ همیشه پای یک پسر درمیان است .. هاها