شاید باید بهتر میدادم
شاید باید بیشتر میخوندم
شایدم توقع زیادی دارم از منی که درحد چی تو این درس ضعیفه !
میمی که از هیچی خبر نداره و عین و فقط در حد خاطره عا و تعریفای سالی و من شناخته اونم امروز
تو اولین جملش بعد از شنیدن خاطره عا روی همون صندلی که سال قبل با عین و پو و بقیه نشسته بودیم میگه سین بجون خودم تو خیلی به عین میایــــــــا
و منی که فقط میخندم و شونه بالا میندازم و میگم عاره خیلی
سالی میگه ط میگف حسابشو میرسم بچه گدا رو ( عین و میگه )
میخندی میگی بابا من جد و آباد ط رو میشناسم از این تازه به دوران رسیده عای افاده ایه
سالی میگه عین میگف خسته شدم ازش
شونه میندازی بالا میگی خب دیگه
میم میگه تو باش رل بزن
سالی میگه عاره دیگه با ط عم که دیگه دارن میرسن به آخر خط .. دکترم که هست .. مخ باباتم خوب میتونه بزنه
توعم فقط میخندی
مراعات میکنی تازه بخاطر محیط کافه
وگرنه قهقه میزنی
از همونا که هرکی میبینه میگه ببند بابا !
میخندی که کسی نفهمه حرفتو
بهترین دوستت هیچی ندونه ازت .. چه خوبه :)
#حس خفقان ...
میخوام یه جایزه بذارم برا اونی که یه راه حل پیشنهاد بده عین از زندگی من بره بیرون
چرا همیشه هست
چرا تا من میرم فکر نکنم یکی پرتش میکنه دقیقا مرکزی ترین نقطه ی فکرم
# روانــــــــــــــــی
پستای پارسالم چقد فرق دارن با الانیا
چرا ؟
ینی خودمم انقدر فرق کردم ؟
انقدر مزخرف شدم ؟
دقیقا به اندازه ی حال و هوای پستای این روزام ؟!
+ این وب و ببینید .. همینجوری .. صرفا و صرفا فقط میخوام نظرتونو بدونم :) لینک